نخل بی سر

متن نوحه:

دلم تنگ پدر شد

دلم تنگ پدر شد مگر از او خبر شد؟ بگو ای عمه از بابا برایم
دلم زیر و زبر شد مگر از او خبر شد؟ بگو ای عمه از بابا برایم
مرا وقت سفر شد مگر از او خبر شد؟ بگو ای عمه از بابا برایم
شبم با گریه سر شد مگر از او خبر شد؟ بگو ای عمه از بابا برایم
******
منـم در کوی غـم آواره عمه
اسیری با دو گوش پاره عمه
برایـم از پـدر گو عمه زینب
نما دلتنگـی ام را چـاره عمه

بگو آرامشـی بر من عطا کن
دو درد سینـة زارم دوا کـن
برایـم قصّـة رزم آوری گـو
سـرم پر از هوای کربـلا کن

بگو ای عمه جانم بی اشـاره
کلام روشنـی بـی استعـاره
بگـو با دختـر غمگیـن تنهـا
چرا بـابـا نمی آیـد دوبـاره؟

دلم تنگ پدر شد مگر از او خبر شد؟ بگو ای عمه از بابا برایم
******
سکوتت گریه ام افزون نماید
سرازیر از دو چشمم خون نماید
صبور ما تویی ای عمـه جانم
کلامـت غصه را بیرون نماید

شنـو سـوز دلِ آهنگی ام را
پیاپی بارش خون رنگی ام را
تویی دلخسته اما من حزینم
ببیـن آثـار این دلتنگی ام را

پدر رفـت و خبـر از او ندارم
خبـر از اکبـر و عمّـو نـدارم
نه تابی در بدن دارم نه نایی
توان شانـه بر گیسـو ندارم

دلم تنگ پدر شد مگر از او خبر شد؟ بگو ای عمه از بابا برایم
******
بگو بـابـا بیـایـد مُردم عمه
چقد سیلی ز دشمن خوردم عمه
مشامم می رسد شب بوی بابا
هوایش را به سینـه بردم عمه

دعـایی کرده ام بـابـا بیایـد
از این ویـرانـه آزادم نمایـد
تو هم عمه، دعایی کن برایم
که بابا با دعـای خواهـر آید

بیایـد از تنم محبـس بگیرد
تقاص سیلـی نا کـَس بگیرد
دو چشمم بر دو چشمانش بیفتد
بگویم گوشـوارم پس بگیرد

دلم تنگ پدر شد مگر از او خبر شد؟ بگو ای عمه از بابا برایم
******
سه ساله هستم اما قد خمیده
که دور از روی بابا غصّه دیده
دگر شوقی نه بر بازی نه شـادی
هـوای کودکی از سـر پریده

عجب در سر هوایش دارم امشب
که در ویرانه ها می بارم امشب
اگر حتی به خـوابم آید عمـه
میان خواب خود بیدارم امشب

رقیـه با دو چشـم انتظارش
پدر در تشـتِ زر آمد کنارش
چه غمگینانه شعر سروری شد
خرابه شد گِل خیس مزارش

دلم تنگ پدر شد مگر از او خبر شد؟ بگو ای عمه از بابا برایم
******

دریافت نسخه چاپی :

دریافت سبک :